خرابم از آن نرگس نیم مست


تمام اختیارم برون شد ز دست

توقع مکن کز کمان دار تیر


اعادت کند چون برون شد زشست

به دیر مغان می پرستیده ام


ز بس می پرستی شدم بت پرست

اگر بت پرستی در اسلام نیست


کسی را ندانم در اسلام هست

که روی بتی دید و پوشید چشم


که مکروه دید و مقابل نشست

بیا بگذر ای خواجه از زهد خشک


موحد ز تردامنی باز رست

دری هست بیش از مبادی عقل


که بر عشق بازست تا بر که بست

ز تو هیچ نگشاید از خود ببر


مجرد ز هم راه بد بر شکست

چو افسرده خام است و عاشق بسوخت


ملامت مکن بر نزاری مست